متن فارسی و ترجمه انگلیسی شعر زمستان، مهدی اخوان ثالث
متن فارسی و ترجمه انگلیسی شعر زمستان، مهدی اخوان ثالث
.
Thrusting their heads in their collars,
They won’t greet you back.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
.
No head is raised to greet and meet friends.
As the road is dark and slippery,
The eyes could hardly see.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
.
If you stretch your hands in affection towards someone,
As it is freezing cold,
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
.
He will unwillingly take out his hands from his warm pockets.
Exhaled by the warmth of the bosom,
The breath becomes a dark cloud
And rises before your eyes as a wall.
What do you expect your far or close friends to do,
When your breath behaves as such?
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
.
My fair Messiah!
Ah, aged Christian in grubby garments!
Oh … it is bitterly cold!
Best wishes and Good luck to you!
Open the door and answer me!
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
.
It’s me, your night-guest, a dejected bohemian,
It’s me, an infirm kicked stone,
It’s me, the humble curse of creation, an inharmonious melody.
Neither a Roman nor an African, I’m utterly without bias.
Come and open the door! I’m desolate.
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
.
Ah, my companion and host!
Your guest of month and years
Is shivering as ripples
In front of the door.
There is no hail and no death,
If you hear a sound it is the conversation between teeth and chill.
I have come tonight to pay back my debts to you
And clear our accounts.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
.
Do you say it’s too late, it’s dawn, the morn is at hand?
You are deluded, this is not the scarlet after the dawn.
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
.
My companion! This is a chill-struck ear,
The memento of winter’s cold smack.
The lantern of the sky, living or dead, is hidden
In the labyrinthine thick coffin of gloom, besmeared with death.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
.
My companion! Go and kindle the light of wine,
Night is indistinguishable from the day.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
.
They won’t greet you back.
The weather is dismal, the doors are closed,
The heads thrust in collars, the hands hidden.
The breath is a cloud, the hearts are heavy,
The trees crystalline skeletons,
The earth is dead-hearted, the sky’s vault low,
The moon and sun are hazy,
It’s winter.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.