پورتال جامع آموزش زبان انگلیسی Learn English Online

English language learning website
پورتال جدید آموزش زبان انگلیسی
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «Story» ثبت شده است

متن فارسی و ترجمه انگلیسی شعر زمستان، مهدی اخوان ثالث
.
Thrusting their heads in their collars,
They won’t greet you back.
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
.
No head is raised to greet and meet friends.
As the road is dark and slippery,
The eyes could hardly see.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
.
If you stretch your hands in affection towards someone,
As it is freezing cold,
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
.
He will unwillingly take out his hands from his warm pockets.
Exhaled by the warmth of the bosom,
The breath becomes a dark cloud
And rises before your eyes as a wall.
What do you expect your far or close friends to do,
When your breath behaves as such?
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
.
My fair Messiah!
Ah, aged Christian in grubby garments!
Oh … it is bitterly cold!
Best wishes and Good luck to you!
Open the door and answer me!
مسیحای جوانمرد من! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
.
It’s me, your night-guest, a dejected bohemian,
It’s me, an infirm kicked stone,
It’s me, the humble curse of creation, an inharmonious melody.
Neither a Roman nor an African, I’m utterly without bias.
Come and open the door! I’m desolate.
منم من، میهمان هر شبت، لولی وش مغموم
منم من، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم، دشنام پست آفرینش، نغمه ی ناجور
نه از رومم، نه از زنگم، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم
.
Ah, my companion and host!
Your guest of month and years
Is shivering as ripples
In front of the door.
There is no hail and no death,
If you hear a sound it is the conversation between teeth and chill.
I have come tonight to pay back my debts to you
And clear our accounts.
حریفا! میزبانا! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست، مرگی نیست
حدیثی گر شنیدی، قصه سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
.
Do you say it’s too late, it’s dawn, the morn is at hand?
You are deluded, this is not the scarlet after the dawn.
چه می گویی که بیگه شد، سحر شد، بامداد آمد؟
فریبت می دهد، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
.
My companion! This is a chill-struck ear,
The memento of winter’s cold smack.
The lantern of the sky, living or dead, is hidden
In the labyrinthine thick coffin of gloom, besmeared with death.
حریفا! گوش سرما برده است این، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود، پنهان است
.
My companion! Go and kindle the light of wine,
Night is indistinguishable from the day.
حریفا! رو چراغ باده را بفروز، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
.
They won’t greet you back.
The weather is dismal, the doors are closed,
The heads thrust in collars, the hands hidden.
The breath is a cloud, the hearts are heavy,
The trees crystalline skeletons,
The earth is dead-hearted, the sky’s vault low,
The moon and sun are hazy,
It’s winter.
هوا دلگیر، درها بسته، سرها در گریبان، دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۷ ، ۲۰:۳۱

داستان کوتاه انگلیسی All Depends On Your Perspective با ترجمه فارسی

A professor stood before her Philosophy 101 class and had some items in front of her. When the class began, wordlessly, she picked up a very large and empty mayonnaise jar and proceeded to fill it with golf balls
استادی قبل از شروع کلاس فلسفه اش در حالی که وسایلی را به همراه داشت در کلاس حاضر شد. وقتی کلاس شروع شد بدون هیچ کلامی شیشه خالی سوس مایونزی را برداشت و با توپ های گلف شروع کرد به پر کردن آن.
.
She then asked the students if the jar was full. They agreed that it was. So the professor picked up a box of pebbles and poured them into the jar. She shook the jar lightly
سپس از دانشجویان پرسید که آیا شیشه پر شده است؟ آنها تایید کردند. در همین حال استاد سنگریزه هایی را از پاکتی برداشت و در شیشه ریخت و به آرامی شیشه را تکان داد.
.
The pebbles, of course, rolled into the open areas between the golf balls. She then asked the students again if the jar was full. They agreed it was
سنگریزه ها با تکان استاد وارد فضاهای خالی بین توپ های گلف شدند و استاد مجددا پرسید که آیا شیشه پر شده است یا نه؟ دانشجویان پذیرفتند که شیشه پر شده است.
.
The professor then picked up a box of sand and poured it into the jar. Of course, the sand filled up everything else. She then asked once more if the jar was full. The students responded with a unanimous - yes.
این بار استاد بسته ای از شن را برداشت و در شیشه ریخت و شن تمام فضای های خالی را پر کرد. استاد بار دیگر پرسید که آیا باز شیشه پر شده است؟ دانشجویان به اتفاق گفتند: بله!
.
The professor then produced two cans of liquid chocolate from under the table and proceeded to pour the entire contents into the jar effectively filling the empty space between the sand. The students laughed
استاد این بار دو ظرف از شکلات را به حالت مایع در آورد و شروع کرد به ریختن در همان شیشه به طوری که کاملا فضاهای بین دانه های شن نیز پر شود. در این حالت دانشجویان شروع کردند به خندیدن.
.
Now, said the professor, as the laughter subsided, I want you to recognize that this jar represents your life. The golf balls are the important things - - your family, your spouse, your health, your children, your friends, your favorite passions - - things that if  everything else was lost and only they remained, your life would still be full.
وقتی خندین دانشجویان تمام شد استاد گفت: حالا،  می خواهم بدانید که این شیشه نمادی از زندگی شماست. توپ های گلف موارد مهم زندگی شما هستند مانند: خانواد، همسر، سلامتی و دوستان و امیالتان است. چیز هایی که اگر سایر موارد حذف شوند زندگی تان چیزی کم نخواهد داشت
.
The pebbles are the other things that matter like your job, your house, your car. The sand is everything else - - the small stuff. If you put the sand into the jar first, she continued, there is no room for the pebbles or the golf balls. The same goes for your life.  If you spend all your time and energy on the small stuff, you will never have room for the things that are important to you. Pay  attention to the things that are critical to your happiness. Take care of the golf balls first the things that really matter. Set your priorities. The rest is just sand.
سنگریزه ها در واقع چیز هایی مهم دیگری هستند مانند شغل، منزل و اتومبیل شماست. شن ها همان وسایل و ابزاری کوچکی هستند که در زندگی تان از آنها استفاده  می کنید. و این طور صحبتش را ادامه داد: اگر شما شن را در ابتدا در شیشه بریزید در این صورت جایی برای سنگریزه ها و توپ های گلف وجود نخواهد داشت. و این حقیقتی است که در زندگی شما هم اتفاق می افتد. اگر تمام وقت و انر ِ ژی خود را بر روی مسائل کوچک بگذارید در این صورت هیچگاه جایی برای مسائل مهم تر نخواهید داشت. به چیز های مهمی که به شاد بودن شما کمک می کنند توجه کنید.در ابتدا به توپ های گلف توجه کنید که مهم ترین مسئله هستند. اولویت ها را در نظر آورید و باقی همه شن هستند و بی اهمیت
.
One student raised her hand and inquired what the chocolate represented.
دانشجویی دستش را بلند کرد و پرسید: پس شکلات نماد چیست؟
.
The professor smiled. I'm glad you asked. It just goes to show you that no matter how full your life may seem, there's always room for chocolate!
استاد لبخند زد و گفت: خوشحالم که این سئوال را پرسیدی! و گفت: نقش شکلات فقط این است که نشان دهد مهم نیست که چه مقدار زندگی شما کامل به نظر می رسد مهم این است که همیشه جایی برای شیرینی وجود دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۶ ، ۲۰:۱۵
پنجشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۶ ب.ظ

A short Story داستانی کوتاه

A short Story  داستانی کوتاه
.
داستان رو بخونید و کلمات و عبارتهای جدیدی که در این داستان یاد گرفتید رو کامنت کنید  حتما" این کار رو بکنید؛ برای خودتون خوبه!
.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۲۶